ریحانه

  • خانه 
  • رهبر من ... 

◾ مدل تیتر زدن روزنامه‌های اصلاح طلب: قطع شدن برق 200 جنازه برجای گذاشت! اصل خبر: قطع شدن برق در بهشت زهرا باعث شد 200 جنازه برای تشییع بلاتکلیف بماند!

07 مرداد 1397 توسط زينب حيدري

◾ مدل تیتر زدن روزنامه‌های اصلاح طلب: قطع شدن برق 200 جنازه برجای گذاشت!

اصل خبر: قطع شدن برق در بهشت زهرا باعث شد 200 جنازه برای تشییع بلاتکلیف بماند!

#جهاد_روشنگری
#اینجا_دارالإرشاد_است

 نظر دهید »

مبارزه با فساد

07 مرداد 1397 توسط زينب حيدري

اجرای همین 3حکم قانونی، #فساد را کاهش و رفاه ملت را افزایش می‌دهد:

1.انتشار حقوق و مزایای مسئولان
2.صدور سهل مجوزهای کسب وکار
3. شفافیت همه قراردادهای دولتی

اما اجرای اینها مغایر منافع صاحبان قدرت ونفوذ است

بی‌رودربایستی بدون اجرای هر3حکم‌فوق، این حکومت، جمهوری اسلامی نیست

 نظر دهید »

خیال خام غربزده ها...

07 مرداد 1397 توسط زينب حيدري

✍ یاسر جبرائیلی

♦️کسانی که خیال می‌کنند آمریکا قدرت حمله نظامی به ایران را دارد، گزارش موسسه رَند برای دفتر بازبینی دفاع چهارگانه ارتش آمریکا با عنوان “قدرت اعمال فشار” را حتما مطالعه کنند‌. آمریکا اذعان می‌کند که امکان استفاده از قدرت نظامی علیه سه کشور ایران، چین و روسیه را ندارد و باید از سه گزینه جایگزین استفاده کند:
1.تحریم مالی
2.حمله سایبری
3.حمایت از اپوزیسیون داخلی

⚡️لازمه کارگر بودن تحریم مالی، اجرای اف ای تی اف از سوی ایران است.

⚡️لازمه کارآیی حمله سایبری، عدم توسعه شبکه ملی اطلاعات و ایجاد زیرساخت‌های فنی ارتباطی وابسته به خارج است.

⚡️و شرط موفقیت اپوزیسیون داخلی، انفعال نظام در برابر تحرکات ضدانقلاب و جریان فتنه است

 نظر دهید »

عملیات مرصاد

07 مرداد 1397 توسط زينب حيدري

🔴 روایت کم‌تر دیده‌شده از شهید صیاد شیرازی؛ فرمانده عملیات مرصاد از روز عملیات

♦ به‌مناسبت پنجم مرداد؛ سال‌روز عملیات مرصاد

🔹 منافقین می‌خواستند به طرف کرمانشاه بیایند اما مردم از اسلام‌آباد تا کرمانشاه با هر وسیله‌ای که داشتند -از تراکتور و ماشین- آمده بودند در جاده و راه را بند آورده بودند. اولین کسی که جلوی این‌ها را گرفت، خود مردم بودند.

🔹 ساعت ۵ صبح رفتیم. همه‌ی خلبان‌ها در پناه‌گاه آماده بودند. توجیه‌شان کردم که اوضاع در چه مرحله‌ای هست. دو تا هلی‌کوپتر کبری و یک هلی‌کوپتر ۲۱۴ آماده شدند که با من برای شناسایی برویم و بعد بقیه بیایند. این دو تا کبری را داشتیم؛ خودمان توی هلی‌کوپتر ۲۱۴ جلو نشستیم. گفتم: همین‌جور سرپائین برو جلو ببینیم، این منافقین کجایند. همین‌طور از روی جاده می‌رفتیم، نگاه می‌کردیم، مردم سرگردان را می‌دیدیم. ۲۵ کیلومتر که گذشتیم، رسیدیم به گردنه‌ی «چهار زبر» که الان، اسمش را گذاشته‌اند «گردنه‌ی مرصاد».

🔹 یک‌دفعه نگاه کردم، مقابل آن‌ور خاک‌ریز، پشت سر هم تانک، خودرو و نفربر همین‌جور چسبیده و همه معلوم بود مربوط به منافقین است و فشار می‌آورند تا از این خاک‌ریز رد بشوند. به خلبان‌ها گفتم: دور بزنید وگرنه ما را می‌زنند. به این‌ها گفتم: بروید از توی دشت. یعنی از بغل برویم؛ رفتیم از توی دشت از بغل، معلوم شد که حدود ۳ تا ۴ کیلومتر طول این ستون است. من کلاه گوشی داشتم. می‌توانستم صحبت کنم: به خلبان گفتم: این‌ها را می‌بینید؟ این‌ها دشمنند بروید شروع کنید به زدن تا بقیه هم برسند. خلبان‌های دو تا کبری‌ها رفتند به طرف ستون، دیدم هر دوی‌شان برگشتند. من یک‌دفعه دادوبی‌دادم بلند شد، گفتم: چرا برگشتید؟ گفت: بابا! ما رفتیم جلو، دیدیم این‌ها هم خودی‌اند. چی‌چی بزنیم این‌ها رو؟!

🔹 خوب این‌ها ایرانی بودند، دیگر مشخص بود که ظاهراً مثل خودی‌ها بودند و من هرچه سعی داشتم به آن‌ها بفهمانم که بابا! این‌ها منافقند. گفتند: نه بابا! خودی را بزنیم! برای ما مسئله دارد؛ فردا دادگاه انقلاب، فلان. آخر عصبانی شدم، گفتم بنشین زمین. او هم نشست زمین. دیدیم حدوداً ۵۰۰ متری ستون زرهی نشسته‌ایم و ما هم پیاده شدیم و من هم به‌خاطر این‌که درجه‌هایم مشخص نشود، از این بادگیرها پوشیده بودم، کلاهم را هم انداخته بودم توی هلی‌کوپتر. عصبانی بودم، ناراحت که چه‌جوری به این‌ها بفهمانم که این دشمن است؟! گفتم: بابا! من با این درجه‌ام مسئولم. آمدم که تو راحت بزنی؛ مسئولیت با منه. گفت: به خدا من می‌ترسم؛ من اگر بزنم، این‌ها خودی‌اند، ما را می‌برند دادگاه انقلاب.

🔹 حالا کار خدا را ببینید! منافقین مثل این‌که متوجه بودند که ما داریم بحث می‌کنیم راجع به این‌که می‌خواهیم بزنیم آن‌ها را، منافقین سر لوله‌ی توپ را به طرف ما نشانه گرفتند. این‌ها مثل این‌که وارد هم نبودند، زدند. گلوله، ۵۰ متری ما که به زمین خورد، من خوشحال شدم، چون دلیلی آمد که این‌ها خودی نیستند. گفتم: دیدی خودی‌ها را؟ این‌ها بچه‌ی کرمانشاه بودند، با لهجه‌ی کرمانشاهی گفتند: به علی قسم الان حسابش را می‌رسیم. سوار هلی‌کوپتر شدند و رفتند.
🔹 اولین راکتی که زد، کار خدا بود، اولین راکت خورد به ماشین مهمات‌شان، خود ماشین منفجر شد. بعد هم این گلوله‌ها که داخل بود، مثل آتش‌فشان می‌رفت بالا. بعد هم این‌ها را هرچه می‌زدند، از این طرف، جای‌شان سبز می‌شدند، باز می‌آمدند.
بعد از ۲۴ ساعت با لطف خداوند، اینان چه عذابی دیدند.

🔹 بعضی از آن‌ها فراری می‌شدند توی این شیارهای ارتفاعات، که شیارها بسته بود، راه نداشت، هرچه انتظار می‌کشیدیم، نمی‌آمدند. می‌رفتیم دنبال آن‌ها، می‌دیدیم مرده‌اند. این‌ها همه سیانور خوردند، خودشان را کشتند. توی این‌ها، دخترها مثلاً فرماندهی می‌کردند. از بی‌سیم‌ها شنیده می‌شد: زری، زری! من به‌گوشم. التماس، درخواست، چه بکنند؟ اوضاع برای آن‌ها خراب بود.

🔹 به‌هرحال خداوند متعال در آخر این روز جنگ یا عملیات «مرصاد» به آن آیه‌ی شریفه، عمل کرد که خداوند در آیه‌ی شریفه می‌فرماید: «با این‌ها بجنگید، من این‌ها را به دست شما عذاب می‌کنم و دل‌های مؤمن را شفا می‌دهم و به شما پیروزی می‌دهم.» و نقطه‌ی آخر جنگ با پیروزی تمام شد که کثیف‌ترین و خبیث‌ترین دشمنان ما (منافقین) در این‌جا به درک واصل شدند و پیروزی نهایی ما، یک پیروزی عظیمی بود.»

کتاب رمز عبور، ۱، صفحه‌ی ۱۱۳

 2 نظر

طریقه خواندن نماز آیات

07 مرداد 1397 توسط زينب حيدري

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 36
  • 37
  • 38
  • ...
  • 39
  • ...
  • 40
  • 41
  • 42
  • ...
  • 43
  • ...
  • 44
  • 45
  • 46
  • ...
  • 129
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

ریحانه

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس